یاد گرفتم...

هر چند مال من نشدی ولی ازت خيلی چيزا ياد گرفتم:

-ياد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم بايد دروغ بگم

-ياد گرفتم هيچ وقت هيچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره

-ياد گرفتم تو زندگيم اونی و که فهمیدم دوسم داره، هر روز دلشو به بهونه ای بشکونم

-یاد گرفتم نباید مهربون بود 

-ياد گرفتم گريه های هيچ کس رو باور نکنم

-یاد گرفتم هیچ کس و نبخشم

-ياد گرفتم بهش هيچ وقت فرصت جبران ندم

-یاد گرفتم هیچ وقت هیچ جا چشم انتظار هیچ کس نمونم

-ياد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم

-یاد گرفتم که همیشه باید تنها پرواز کرد

-یاد گرفتم قلبم و از سنگ بسازم

-یاد گرفتم، یاد گرفتم و باز هم یاد گرفتم

یک ساعت ویژه...

مردی ديروقت، خسته از کار به خانه برگشت

دم در پسر پنج ساله اش را ديد که در انتظار او بود: سلام بابا، يك سئوال از شما بپرسم؟

مرد: بله حتماً، چه سئوالی؟

پسر: بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گيريد؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد: اين به تو ارتباطی ندارد، چرا چنين سئوالی ميكنی؟

پسر: فقط ميخواهم بدانم

پدر: اگر بايد بدانی بسيار خوب می گويم، 20 دلار

پسر کوچك در حالی که سرش پائين بود آه کشيد بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می شود 10 دلار به من قرض بدهيد؟

مرد عصبانی شد و گفت: اگر دليلت برای پرسيدن اين سئوال فقط اين بود که پولی برای خريدن يك اسباب بازی مزخرف از من بگيری کاملا در اشتباهی، سريع به اطاقت برگرد و برو فكر کن که چرا اينقدر خودخواه هستی، من هر روز سخت کار می کنم و برای چنين رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم، پسر کوچك آرام به اتاقش رفت و در را بست

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنين سئوالاتی بکند؟

بعد از حدود يك ساعت مرد آرام تر شد و فكر کرد که شايد با پسر کوچكش خيلی تند و خشن رفتار کرده است شايد واقعاً چيزی بوده که او برای خريدنش به 10 دلار نياز داشته است به خصوص اينكه خيلی کم پيش می آمد پسرك از پدرش درخواست پول کند

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد: خوابی پسرم؟

پسر: نه پدر، بيدارم 

مرد: من فكر کردم شايد با تو خشن رفتار کرده ام، امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هايم را سر تو خالی کردم، بيا اين 10 دلاری که خواسته بودی

پسر کوچولو نشست خنديد و فرياد زد: متشكرم بابا بعد دستش را زير بالشش برد و از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد

مرد وقتی ديد پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد با ناراحتی گفت: با اين که خودت پول داشتی چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اينكه پولم کافی نبود ولی من حالا 20 دلار دارم آيا می توانم يك ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد؟، پدر من شام خوردن با شما را خيلی دوست دارم

با تشکر از دوست خوبم: گیتا محمدی

نقاب...

سلام دوستان

 قبل از هر چیز عذر من و بپذیرید به خاطر اینکه یه مدتیه دیر به دیر آپ می کنم

حقیقتش یه مقدار مشکل برام پیش اومده که تا حل نشه...

بگذریم، امروز هوس کردم یه کم درد و دل کنم:

شعار می دن: که خودت باش، چرا اون نقاب لعنتی و که زدی رو صورتت بر نمیداری؟

با سوال جواب می دم:

چشم ولی چجوری؟

آیا کسی من واقعی رو قبول داره؟ - اصلا کسی مدیار بی نقاب و نگاه می کنه؟

خود تو الان خودتی؟ - خود تو با یه دل صاف و یک رنگ داری با من حرف می زنی؟

تو جواب کم نمیارن، می گن: من کاملا با همه صادقم

در عمل:

همون شخص چنان خیانتی بهت می کنه که تا یک عمر باید تقاص چهره دو روش و پس بدی

من نقابم و برداشتم و شدم مدیار واقعی، نه اون چهره ای که همه می شناختن، غافل از اینکه این دنیای فانی تحمل صداقت و نداره یا اگه بخوایم بهتر بگیم، آدما لیاقت و جنبه یک رنگی همدیگر و ندارن، زود به نفع خودشون...

بگذریم، زندگی یه نمایشه ما هم بازیگراشیم، منم می خوام اون آدم بده باشم، حداقلش همه می دونن بدم و کسی نمیاد سراغم که بخواد با چهره خوب نارو بزنه و بره، حداقلش اگه نقاب رو صورتمه، نقابمم مثل خودم زشت و بده

خیلی بیشتر از اینها حرف تو دلم بود برای گفتن ولی می ترسم با حرفام دیگه اون چهره های زیبای مجازی رو نبینم، بالاخره هر فیلم و نمایشی آدم خوب می خواد، نمی خوام همه مثل من شخصیت منفی فیلم و بگیرن

تو آدم خوبه باش که آخر فیلم برنده تویی، نه من

خواب رونده...

خواب رونده به طور کلی به کسی می گن که توی خواب راه می ره ولی با توجه به روانشناسی مدیاری نوین، توی خواب راه رفتن دو حالت داره:

الف: شخص خواب می بینه که داره راه می ره، این نوع دارای سه حالت هستش:

۱. تنها راه می ره که باز دو حالت داره:

A. شخص شدیدا در زندگی احساس تنهایی می کنه و در جستجوی دیگریست برای نجات خودش که سرانجام پیداش می کنه ولی تو خواب، که تا به جاهای قشنگش می رسه حس می کنه داره بارون میاد، چشاشو باز می کنه، می بینه یه پارچ آب جهت بیدار شدنش رو سرش خالی شده، در اینجاس که میطلبه آدم فحش بده اساسی، البته گاهی پیش میاد که یه نفر انقدر بدبخته که تو خوابم کسی و پیدا نمی کنه  

B. اون شخص تنهایی رو دوست داره و داره از اوقاتش لذت می بره در نتیجه ما هم مزاحم اوقاتشون نمی شیم

۲. با یک نفر دیگه هم قدم شده که این خودش سه حالت داره:

A. اون شخص که با خواب رونده هم قدم شده کسی نیست جز پدر یا مادرش و یا اگه خیلی بی احتیاطی کنیم یکی از اقوام یا همسایه ها که بیشتر در بچه ها این نوع خواب روندگی مشاهده می شه، سرانجام این خوابها می رسن به پارک بازی سر کوچه و با خوردن بستنی تموم می شن، (کاش منم از این نوع بودم)

‌B. خواب رونده با کسی که دوستش داره و باهاش احساس آرامش می کنه هم قدم شده و داره لاو منفجر می کنه، اکثرا سرانجام این خوابها صحنه داره و ما سانسورش می کنیم

C. خواب رونده با کسی که هنوز دوستش داره ولی از هم جدا شدند هم قدم شده که سر انجام این خوابها اینه که خواب رونده تنها می شه و در کوچه های بی کسی دنبال عشق از دست رفتش می گرده ولی به هیچ جا نمی رسه و دست از پا درازتر از خواب بیدار می شه

۳. با جمعی از دوستان یا خانواده هم قدم شده که دو حالت داره:

A. با دوستان دارن می رن دعوا که سر انجام خواب رونده متحمل نقش داداش کایکو توی کارتون میتی کومون می شه و همه رو می زنه

B. دارن می رن پیکنیک، مهمونی یا...، ما هم آرزو می کنیم که بهشون خوش بگذره

ب: شخص توی خواب راه می ره که این نوع خواب روندگی بیشتر به دلیل کمبودهای زمان بچگی یا فشارهای عصبی و در بعضی مواقع به طور ارثی بوجود میاد، توصیه میشه این اشخاص توی یه محیط بسته بخوابن و تمام درها و پنجره ها رو ببندن و قفل کنن و کلیدشو در یک جای نامشخص بذارن تا در صورتی که گم شدن راحت بشه پیداشون کرد

در مورد گزینه  " ب" بیشتر از این در حیطه کاری من نمی گنجه، از طرفی هم پست خیلی طولانی می شه و خوندنش از حوصله خارجه، در نتیجه از ادامه بحث صرف نظر می کنم

ستاره...

سلام ای ستاره شبهای من

ای دوست و یار بی همتای من

***

کسی که برایت شده اند صد پاره تن

ای تمام عشق و احساس من

***

شبها که می آیی هی برام چشمک بزن

می گویم چشمک بزن اما به من

***

نه به این و نه به اون و نه اون یکی

نه زمین و نه آسمون، فقط به من

***

تا بیایم خواستگاری روزکی

بگذاری دستانت را در دستهای من

***

یا گذاری یک عدد بوسه به لب

بعد بدوزی لبانت بر روی لبهای من

***

آخ ببخشید که زدم حرفای بد

من می دونم که می بخشی تو الان حرفای من

***

چه خوبه که تو خیلی با جنبه ای

هرچه گویم باز میشینی بر پای من

***

اینم از معرفت خوبه تو اِ

پس چرا نیستی الان همراه من

***

پس کجایی ستاره، کم سو شدی

کی میایی، شبها به بالین من

***

در زمینم باز با تنهایی های خویش

توی آسمانی و نمی بینی اشکهای من

***

گویا باز روی فاز توهمم

چرت و پرت بود تمام حرفای من